1 انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور
2 چندانش مهل کز دم دی گردد رنجور کامد دی و افسرد دم ماه و دم هور
3 برکرد سیه ابر، سر ازکوه نشابور واراست ز خوارزم سپه تا در بلغار
4 در هر باغ از برف و شاقی و نقیبی است بر هر شاخ از زاغ خروشی و نعیبی است
1 زال زمستان گریخت از دم بهمن آمد اسفند مه به فر تهمتن
2 خور بهفلک تافت همچو رای پشوتن آتش زردشت دی فسرد به گلشن
3 قائد نوروز چتر آینه گون زد ماه سفندار مذ طلایه برون زد
4 ساری منقار و ساق پای به خون زد هدهد بر فرق تاج بوقلمون زد
1 ای نگار روحانی، خیز و پرده بالا زن در سوادق لاهوت کوس لا و الا زن
2 در ترانهٔ معنی دم ز سر مولا زن وانگه از غدیر خم بادهٔ تولا زن
3 کز صفای او روشن جان باده نوش امد در خم غدیر امروز بادهای به جوش آمد
4 کان صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد وان مبشر رحمت باز در خروش آمد
1 پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود که از این کار جز ادبار نگردد مشهود
2 جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود «شرف مرد به جود است و کرامت به سجود»
3 ملکا جور مکن پیشه و مشکن پیمان که مکافات خدائیت بگیرد دامان
4 خاک بر سر کندت حادثهٔ دور زمان «خاک مصر طربانگیز نبینی که همان»
1 مژده که آمد برون خاطر ما ز انتظار مژدهٔ فتحالفتوح داد به ما کردگار
2 حق در رحمت گشود بر دل امیدوار فتح به ما شد قرین، بخت به ما گشت یار
3 ناصر ملت نمود فتحی بس نامدار هذا فتحٌ قریب، هذا نصرٌ مبین
4 باز به ما یار گشت نصرت دادار ما عاقبتی نیک داد کوشش بسیار ما
1 شاه نو بر تختگه ماوا گرفت بار دیگر حق به مرکز جا گرفت
2 بار دیگر کار ما بالا گرفت آتش اندر خصم بیپروا گرفت
3 کام مفسد مظهر خمیازه شد شهر ظلم و جور بیدروازه شد
4 نام آزادی بلندآوازه شد حمد یزدان، جان ملت تازه شد
1 فلق لیلالفراق، وریح وصل تفوح وصاح دیکالصباح، فقم لاجلالصبوح
2 زان می گلگون بیار، نهفته از عهد نوح کوکب برج ظفر گوهر درج فتوح
3 نیرو بخشای تن، راحتافزای روح نه جان که انباز جان، نه خون که همرنگ خون
4 خیز که آزادوار روز و شبان می زنیم هرکه کند منع می تاخته بر وی زنیم
1 هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو یا چه کردیم بهم، جان برادر من و تو
2 سعی کردیم به وبرانی کشور من و تو رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
3 هر دومان مایهٔ ننگیم امان از من وتو من و تو هر دو جفنگیم امان از من و تو
4 از همان اول، ما و تو بهم رنگ زدیم وز سر جهل بهم حیله و نیرنگ زدیم
1 مژده که روی خدا ز پرده برآمد آیت داور به خلق جلوه گر آمد
2 بیخبران را ز فیض کل خبر آمد مظهرکل در لباس جزء درآمد
3 شعشعه گسترد جلوهٔ صمدانی گشت عیان سرّ صادرات نهانی
4 طاق طلب را قویم گشت مبانی شاهد غیبی رسید و داد نشانی
1 شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است شبی را که جان در او، به رقص آید امشب است
2 به هجران و وصل دوست، دل و تن مرکب است دل از وصل در نشاط، تن از هجر در تب است
3 دلافروز ماه من کجایی که شب رسید زمان تعب گذشت، اوان طرب رسید
4 عجموار باده ده که عید عرب رسید دل و جان بدسگال زمحنت به لب رسید