سیف فرغانی

سیف فرغانی

سیف فرغانی
سیف فرغانی

زکوی دوست بادی بر من افتاد از سیف فرغانی غزل 136

غزل 136 ام از 736 غزلیات

زکوی دوست بادی بر من افتاد

1 زکوی دوست بادی بر من افتاد چه بادست این که رحمتها بروباد

2 بمن آورد از آن دلبر پیامی چنان شیرین که شوری در من افتاد

3 بدو گفتم اگر آنجا روی باز دل غمگین ما را شادکن شاد

4 بگویش بی تو او را نیم جانیست وگر در دست بودی می فرستاد

5 دل چون مومش از مهرت جدا نیست چو نقش از خاتم و جوهر ز پولاد

6 وگر آن آب اینجامی نیاید برو این خاک را آنجا بر ای باد

7 که یاد بی فراموشیست اینجا وزآن جانب فراموشیست بی یاد

8 چو جان او دل شهری خرابست ز جور هجرت ای سلطان بی داد

9 نگویم کز پری زادی ولیکن بدین خوبی نباشد آدمی زاد

10 اگر چشمت بغمزه دل همی برد لب لعلت ببوسه جان همی داد

11 مرا شیرینی تو کشته وتو چو خسرو شادمان از مرگ فرهاد

12 بسوی کوی عشقت عاشقان را ز خود رفتن رهست و بیخودی زاد

13 بیاد سیف فرغانی بسی کرد دل غمگین خود را خرم آباد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر زکوی دوست بادی بر من افتاد

شاعر شعر زکوی دوست بادی بر من افتاد چه کسی است ؟

شاعر شعر زکوی دوست بادی بر من افتاد سیف فرغانی می باشد.

شعر زکوی دوست بادی بر من افتاد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر زکوی دوست بادی بر من افتاد چیست ؟

قالب شعر زکوی دوست بادی بر من افتاد غزل است

مضمون اصلی شعر زکوی دوست بادی بر من افتاد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
ویدیویی