1 زخسرو یکی دخت پوران به نام نشاندند بر تخت و شد کار خام
2 چو پوران به گاه افسر نو گرفت نشانی ز پیروز خسرو گرفت
3 ببردند پیروز را پیش او تبه کرد جان بد اندیش او
4 چو شش ماه بگذشت او هم بمرد به هرمزد تخت کئی را سپرد
1 قباد آمد و تاج بر سر نهاد همه روی گیتی ازو گشت شاد
2 چنو نامداری نبود ازکیان به آوردگه بود شیر ژیان
1 به ایران مباد آن چنان روز بد که کشور به بیگانگان اوفتد
2 همه کشور ما عروسی است خوش ولی شوی او زشت خوی و ترش
1 خنک گاه آبادیان گزین که آباد گردید از ایشان زمین
2 بود یافث آباد فرخ نهاد که کلدانی آبت نمودش یاد