-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوران زکار بسته اگر عقده وا کند دست شکسته را ببریدن دوا کند
2 بسیار کفش آبله ها پاره می شود تا کس سراغ آن گهر بی بها کند
3 زاهد زبس بمکتب تعلیم کودنست استاد خواهد ار همه کسب هوا کند
4 تا چند دست بر سر و پایم بگل بود عیش آن بود که عاشق بیدست و پا کند
5 هر جا که مستمع بسخن دیر می رسد بگذار تا زبان خموشی ادا کند
6 بر روی شاهد سخن ابروی دلکشی است آرایشی که ناخن دخل بجا کند
7 لب تشنه تا بچاه نیفتد نیابد آب میراب روزگار چو حاجت روا کند
8 ناصح نمی توان بفسون دل ازو برید کس چون سپند سوخته ز آتش جدا کند
9 افتاده ام ز دیده روشندلان کلیم از دیدن من آینه رو بر قفا کند