1 زجهرم فرخ زاد را خوانده اند ابر تخت شاهیش بنشانده اند
2 که او بود از تخم شاپور شاه به جهرم همی داشت آرامگاه
3 چو یک ماه بر شاهی او گذشت به دست یکی بنده اش کشته گشت
1 بیاراست پس تاج الماس را نشانید بر تخت ارزاس را
2 که شه را یکی پور بد خردسال دگر دوده را کشت آن بد سگال
1 وز آن روی سیروس در باختر تبه گشت بر دست قوم تتر
2 زنی کش تومیریس گفتند نام به کین پسر بد بسی تلخ کام
1 پس از وی کی نامدار اردشیر که ارتاگزرسیس خواندش زریر
2 نشاندش توانه به گاه مهی همی تافتی چون مه خرگهی