زینة از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 17

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

زینة اللّٰه نه اسب و زین باشد

1 زینة اللّٰه نه اسب و زین باشد زینة‌اللّٰه جمالِ دین باشد

2 مرده ای زان شدی اسیرِ هوس دیده از مردگان کشد کرگس

3 در جهان منگر از پی رازش چکنی رنگ و بوی غمّازش

4 که تو اندر جهان بدسازان همچو رازی به دست غمازان

5 نیست مهر زمانه بی‌کینه سیر دارد میان لوزینه

6 کی سزای جهان جان باشد هرکرا روی دل به کان باشد

7 سرنگون خیزد از سرای معاد هرکه روی از خرد نهد به جماد

8 هرکه اکنون درین کلوخین گوی از نَبیّ و نُبی بتابد روی

9 چون قیامت برآید از کویش روی باشد قفا قفا رویش

10 ای سنایی برای دین و صلاح وز پی جُستن نجات و فلاح

11 همچو دریا چو نیست اینجا حُر کام پر زهر باش و دل پر دُر

12 زانکه در جان به واسطهٔ اسباب زفتی از خاک رُست و ترّی از آب

13 آدمی چون غلام راتبه شد ژاژِ طیان به خط کاتبه شد

14 گرچه جان همچو آب پاک آمد زر نگهدارتر ز خاک آمد

15 ورنه ارکان ز خاک پاکستی زر نگهدارتر ز خاکستی

16 معطیان زفت و دل زحیر زده دایه بیمار و طفل شیر زده

17 هرکه در زندگی بخیل بُوَد چون بمیرد چو سگ ذلیل بُوَد

18 بیش از این بهر خواجه و مزدور نتوان رفت در جوال غرور

19 تو مشو غرّه کو سیه چرده‌ست کان سیاهه سپید بر کرده‌ست

عکس نوشته
کامنت
comment