-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زاهد ازتر دامنی دامن چو بر اخگر زند سبزه جای دود از آتش همان سر بر زند
2 دود آه عندلیبان آتش صد خرمنست خویش را از پا در آرد هر که گل بر سر زند
3 رنگ خجلت از رخ گل تا قیامت ظاهرست غنچه نوکیسه گر چندی گره بر زر زند
4 هر که را باید نوشتن نسخه آداب فقر صفحه تن را ز نقش بوریا مسطر زند
5 خون عاشق از حجاب حسن پنهان می خورد شوخ بیباکی که ساغر در کف محشر زند
6 نقش بغداد از سواد دهر نتوانست شست دجله را کی می رسد پهلو بچشم تر زند
7 خون ما را چون شفق بر صبح آن گردن مبند صبر کن چندانکه عاشق سینه بر خنجر زند
8 خونبهای مرغ دل دانی بر صیاد چیست اینکه بگذارد بخون خویش بال و پر زند
9 کو گدائی چون کلیم امروز در اقلیم فقر غیرنومیدی بود کفر ار در دیگر زند