-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز آهم سوخت بیمهرِ رُخَت مَهْ، دوش کوکب هم بخواهد سوخت گردون گر برآرم آهی امشب هم
2 تنم میسوخت شبها آتشی دوش از دلم سر زد که در آب عرق خود را فکند از تاب او تب هم
3 نمیگرداند دل را غرقهٔ گرداب زنخدانش اگر موجی نمیآمد به او از پیش غبغب هم
4 لب از ذکر دهان دوست بستم احتیاطم بین کزین راز نهان واقف نمیخواهم شود لب هم
5 به یارب یاربم دل داشت تسکین چون کنم یارب دمی کز ضعف تن نبود مرا یارای یارب هم
6 چه سان گیرم عنان شهسواری را که از تندی نمیخواهد که گرد من رسد بر نعل مرکب هم
7 فضولی از می و محبوب یک دم نیستی غافل بحمدالله که لطفِ طبع داری، حُسنِ مشرب هم