- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز مکر حق مباش ایمن اگر صد بخت بینی تو بمال این چشمها را گر به پندار یقینی تو
2 که مکر حق چنان تند است کز وی دیده جانت تو را عرشی نماید او و گر باشی زمینی تو
3 گمان خاینی می بر تو بر جان امین شکلت که گر تو ساده دل باشی ندارد سود امینی تو
4 خریدی هندوی زشتی قبیحی را تو در چادر تو ساده پوستین بر بوی زهره روی چینی تو
5 چو شب در خانه آوردی بدیدی روش بیچادر ز رویش دیده بگرفتی ز بویش بستی بینی تو
6 در این بازار طراران زاهدشکل بسیارند فریبندت اگر چه اهل و باعقل متینی تو
7 مگر فضل خداوند خداوندان شمس الدین کند تنبیه جانت را کند هر دم معینی تو
8 ببین آن آفتابی را کش اول نیست و نی پایان که اندر دین همیتابد اگر از اهل دینی تو
9 به سوی باغ وحدت رو کز او شادی همیروید که هر جزوت شود خندان اگر در خود حزینی تو