ز عشق آتش پرویز آنچنان تیز از عارف قزوینی غزل 81

عارف قزوینی

آثار عارف قزوینی

عارف قزوینی

ز عشق آتش پرویز آنچنان تیز است

1 ز عشق آتش پرویز آنچنان تیز است که یک شراره سوزان سوار شبدیز است

2 سوار باد چو آتش شود کجا محتاج دگر به نیش رکاب است و نوک مهمیز است

3 ز عشق آذر آبادگانم آن آتش نهان بسینه و در هر نفس شرر ریزاست

4 چسان نسوزم و آتش بخشک و تر نزنم که در قلمرو زردشت حرف چنگیز است

5 زبان سعدی و حافظ چه عیب داشت که اش بدل به ترک زبان کردی این زبان هیزاست

6 رها کنش که زبان مغول و تاتار است ز خاک خویش بتازان که فتنه انگیز است

7 دچار کشمکش و شر فتنه ای زین آن الی الابد بتو تا این زبان گلاویز است

8 به دیو خوی سلیمان نظیف گوی که خوب درست غور کن انقوره نیست تبریز است

9 ز استخوان نیاکان پاک ما این خاک عجین شده است و مقدس تر از همه چیز است

10 صبا به مجلس خائن‌پرست تهران گوی پناه عارف تبریزی است و تبریز است

عکس نوشته
کامنت
comment