1 ز دشمن میگریزم دوست میآید به جنگ من نمیدانم چه در سر دارد این بخت دو رنگ من
2 نه لاف سینه صافی میزنم نی داد بیمهری همین دانم که گلبازی کند با شیشه سنگ من
3 به صد بیدست و پایی لاف جرأت میتوانم زد گریزانم گریزانم که میآید به جنگ من
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ای گلشن از بهار خیال تو سینهها برگ گل از طراوت نامت سفینهها
2 هرجا غمت رواج دهد گوهر شکست بر سنگ خاره رشک برند آبگینهها
1 بی رخت شکوه ز بخت سیهی نیست مرا لاف طاقت زده ام کم گنهی نیست مرا
2 دیده گر جلوه گه گلشن امید شود همچو نرگس سر و برگ نگهی نیست مرا
1 شد شیشه خانه باغ دل از جان سخت ما جز سنگ فتنه یار نیارد درخت ما
2 بیگانه الفتیم چه دنیا چه آخرت در خانه وجود و عدم نیست رخت ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **