زگفت وگو نیامد صید جمعیت از بیدل دهلوی غزل 188

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

زگفت وگو نیامد صید جمعیت به بند ما

1 زگفت وگو نیامد صید جمعیت به بند ما مگر ازسعی خاموشی نفس‌گیردکمندما

2 اگر از خاک‌ره تاسایه فرقی می‌توان کردن جز این مقدار نتوان یافت از پست و بلند ما

3 ز سیر برق تازان شرر جولان چه می‌پرسی که بود از خودگذشتن اولین‌گام سمند ما

4 توخواهی پردهرنگین‌سازخواهی‌چهره گلگون‌کن به هرآتش‌که باشد سوختن دارد سپند ما

5 از آن چشم عتاب‌آلود ذوق زندگانی‌کو غم بادام تلخی برد شیرینی ز قند ما

6 ز جوش باده می‌باید سراغ نشئه پرسیدن همان‌نیرنگ بیچونی‌ست عرض چون و چندما

7 اگر تا صانع از مصنوع راهی می‌توان بردن چرا دربند نقش ما نباشد نقشبند ما

8 چوشمع از جستجورفتیم تا سر منزل داغی تلاش نقش پایی داشت شبگیر بلند ما

9 نگاه عبرتیم اما درین صحرای بیحاصل حریف صیدگیرایی نمی‌گرددکمند ما

10 نگردد هیچ‌کافر محو افسون غلط بینی غبار خویش شد در جلوه‌گاهت چشم‌بند ما

11 جهان توفان رنگ و دل همان مشتاق بیرنگی‌ چه سازد جلوه با آیینهٔ مشکل‌پسند ما

12 کمین ناله‌ای داریم درگرد عدم بیدل ز خاکستر صدای رفته می‌جوید سپند ما

عکس نوشته
کامنت
comment