-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز شیرین جانها بس که تیغت شهدپرور شد لب تیغت به هم چسبید و من شادم که بهتر شد
2 ز آغاز انتهای کار دنیا می توان دیدن شرر را زندگی در ساعت اول مکرر شد
3 سموم کشت طالع گشت گرمی هواداران بشمع بخت ما باد پر پروانه صرصر شد
4 زتاب باده هر گه شعله ور شد شمع رخسارت در آن چشمیکه حیران تو گردید اشک اخگر شد
5 شود در پله اهل کرم سنجیده ای داخل که مانند ترازو سنگ در نزدش برابر شد
6 خیال شادمانی زان بیاد من نمی آید که در راهش غبار خاطر سد سکندر شد
7 ندارد چاره تردامنی چون خشکی زاهد در آتش گر نشستم دامنم از خون دل تر شد
8 بوقتی دهر کم فرصت کشید از کام دندان را که انگشت ندامت داخل رزق مقدر شد
9 کلیم ار عافیت خواهی مکن تن پروری، کانجا نجات از تیغ بیرحمی نصیب صید لاغر شد