ز سروت سایه گر بر من اندوهگین از فضولی بغدادی غزل 167

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

ز سروت سایه گر بر من اندوهگین افتد

1 ز سروت سایه گر بر من اندوهگین افتد به سر بردارم و نگذارم آن را بر زمین افتد

2 مرا بالای هم صد تیغ اگر بر سر زنی زان به که کردی رنجه و از تندیت چین بر جبین افتد

3 ز صید مرغ دل هر سو مهیا می شود دامی ترا هر گه گره بر گیسوان عنبرین افتد

4 دلم گم گشت و قدم شد دو تا در دست غم ماندم بچاک سینه همچون خاتمی کز وی نگین افتد

5 مقابل داشت خود را عکس در آیینه با رویت چه بی شرمیست این یارب ببند آهنین افتد

6 سواد دیده را مشگل توان برداشت از لعلش ندارد راه رستن چون مگس در انگبین افتد

7 فضولی شوق آن بت را درون سینه جا کردی نترسیدی که ناگه رخنه‌ات در کار دین افتد

عکس نوشته
کامنت
comment