-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز صاف راح بکش هر صباح جام صبوح که صبح موسم عیش است و راح لذت روح
2 صباح عید و لب جویبار و جام صبوح روا بود که پشیمان شود ز تو به نصوح
3 چه سود از این که لبش مرهم جراحت هاست مرا که هست جگر داغدار و دل مجروح
4 دری که هست بدست رقیب ما مفتاح روا بود که نباشد به روی ما مفتوح
5 چه سود کایمنی از اشک چشم خویش (سحاب) همین نه بس که سلامت بود سفینه ی نوح