-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز یکی پسته دهانی صنمی بسته دهانم چو برویید نباتش چو شکر بست زبانم
2 همه خوبی قمر او همه شادی است مگر او که از او من تن خود را ز شکر بازندانم
3 تو چه پرسی که کدامی تو در این عشق چه نامی صنما شاه جهانی ز تو من شاد جهانم
4 چو قدح ریخته گشتم به تو آمیخته گشتم چو بدیدم که تو جانی مثل جان پنهانم
5 وگرم هست اگر من بنه انگشت تو بر من که من اندر طلب خود سر انگشت گزانم
6 چو از او در تک و تابم ز پیش سخت شتابم چو مرا برد به نارم دو چو خود بازستانم
7 چو شکرگیر تو گشتم چو من از تیر تو گشتم چه شد ار بهر شکارت شکند تیر و کمانم
8 چو صلاح دل و دین را مه خورشید یقین را به تو افتاد محبت تو شدی جان و روانم