- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز آه گرمی آتش زنم سراپا را ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را
2 حدیث بحر فراموش شد که دور از تو ز بس گریسته ام آب برده دریا را
3 ز آه گرم من آتش بخانه افتاده است بکوی عشق کنون گرم می کنم جا را
4 گشاده روئی ساحل بکار ما نیاد سرشک برد بساحل سفینه ما را
5 اگر ببادیه گردی نمی روم، چه عجب جنون من نشناسد زشهر صحرا را
6 دلم گرفت ازین خلق، خضر راهی کو کزو نشان طلبم آشیان عنقا را
7 کلیم هر سر مویت فتیله داغیست ز بسکه سوز درون گرم کرده اعضا را