ز تاب سنبلی صید ضعیفم از اسیر شهرستانی غزل 428

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

ز تاب سنبلی صید ضعیفم در کمند افتد

1 ز تاب سنبلی صید ضعیفم در کمند افتد ز صید غنچه ای گرد سبکروحم بلند افتد

2 به دامش گر به خاطر بگذارنم یاد آزادی تنم را همچو جوشن بند بر بالای بند افتد

3 چه گل چیند زعالم حسرت زندانی مرغی که پروازش گره در بیضه مانند سپند افتد

4 خراش صوت بلبل در بهار از ناله می دزدم که ترسم در دماغ ابر خون گل بلند افتد

5 اگر از روی عالم گشته ام شرمنده معذورم که با خود هم نسازد چون دلی مشکل پسند افتد

6 شکستی کز دل افتادگان خیزد خطر دارد مبادا شیشه ای یارب از این طاق بلند افتد

7 اسیر از فیض دل جنس وفاداری چه غم داری متاع ناروایی در طلسم چون و چند افتد

عکس نوشته
کامنت
comment