1 ز خیرات حسان آمد یقینم که در روی زمین قحط الرجال است
2 و گرنه با وجود شیر مردان چه جای ذکر ربات الحجال است
1 آه چشم خامه ام خونبار شد کار محنت نامه ام دشوار شد
2 دور و ارون سپهر نیل فام داد خاصانرا مکان در بزم عام
1 در کمالت چه دهم داد سخندانی را حد گذشته است از آنصورت انسانی را
2 جرم دل نیست که چشم از تو بگرداند باز اختیاری نبود کشتی طوفانی را
1 چون گرفتند ره کوی شهادت در پیش زمرۀ خیل اسیران به هزاران تشویش
2 هر یکی نعش شهیدی به بر آورد چو جان کرد با همدم خود شرح پریشانی خویش