1 ز حسن تو پیدا شد آیین عشق خرد را لبت کرد تلقین عشق
2 برین رقعه ننهاد شاهی قدم که ماتش نکردی به فرزین عشق
3 ازین بیشه شیری نیامد برون که او را نکشتی به زوبین عشق
4 ز بهر شکاردل خستگان بر اسب بلا بستهای زین عشق
5 کسی با خیالت نخسبد دمی که بر وی نخوانند یاسین عشق
6 برین آستان دعوت هیچ کس نگردد روا جز به آیین عشق
7 من آن باد را خاک خواهم شدن که بوی تو میآرد از چین عشق
8 تو ای عالم شهر، اگر عاقلی سکونت مجوی از مجانین عشق
9 گر این خلق هر کس به دینی روند مباد اوحدی را به جز دین عشق