ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر از سعدی شیرازی مفرد 1

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

1 ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را

2 علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

3 گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را

4 چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل بباید چاره‌ای کردن کنون آن ناشکیبا را

5 مرا سودای بت‌رویان نبودی پیش ازین در سر ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را

6 مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی وگرنه بی‌شما قدری ندارد دین و دنیا را

7 چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را

8 بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را

9 سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟

عکس نوشته
کامنت
comment