🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
ظهیر فاریابی

ظهیر فاریابی

ظهیر فاریابی
ظهیر فاریابی

ز خواب خوش چو برانگیخت از ظهیر فاریابی قصیده 43

قصیده 43 ام از 306 قصاید

ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29

1 ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش مه دو هفته پدید آمد از گریبانش

2 به روی خویش بیاراست عید گاه و مرا نمود هر نفسی ماتمی ز هجرانش

3 فراز مرکب تازی سوار گشت چنانک نظر درو نرسیدی به گاه جولانش

4 هزار جان شده قربان هزار کیش خراب ز رشک گوشه گیش و دوال قربانش

5 بسا سکندر سر گشته در جهان که نیافت نشان چشمه خضر از چَه زنخدانش

6 مرا به تازه در آتش نهاد گفتی نعل هر آتشی که جدا شد ز نعل یکرانش

7 به رسم عیدی حوران خلد را رضوان برای غالیه می برد گرد میدانش

8 بر آمد از دل من دوزخی در آن اندوه که ناگهان بفریبد به خلد رضوانش

9 کمند زلف بینداخت از تهوّر و بود هزار چاره ز آزار صد مسلمانش

10 به روز عید که زندانیان کنند آزاد به هر دلی که ظفر یافت کرد زندانش

11 رسید ناله من در فراق چهره او بر آسمان و شنیدند مهر و کیوانش

12 اگر به حضرت خسرو نمی رسد زانست که از سپهر برین برتر ست ایوانش

13 حسام دولت و دین شاه اردشیر حسن که هست رونق عالم ز عدل و احسانش

14 قضا ببوسد و گردون به دیده در مالد هر آن مثال که صادر شود ز دیوانش

15 کجاست در همه آفاق سر کشی امروز که نیست گردن او زیر طوق فرمانش

16 ز ماه رایت او چون خجل شود خورشید به زیر سایه شب در کنند پنهانش

17 زهی ضمیر تو از لازمان آن حضرت که سایبان نهم طارم است دربانش

18 تو را رسد به جهان دعوی جهانداری که در شمایل تو ظاهرست برهانش

19 دلی که از تف کین تو گرم شود روزی به جز مفرح تیغت نبود درمانش

20 کدام حادثه دندان نمود با تو به غم که صولت تو ز بُن بر نکند دندانش؟

21 که جست با تو به روز وغا زبردستی که نه به زیر قدم پست کرد خذلانش؟

22 اگر زجام خلاف تو می خورد گردون به یک دو دور نماند مجال دورانش

23 ز بیم تو چو دل سنگ خاره خون گردد زمانه نام نهد گوهر بدخشانش

24 نسیم گل چو به خلق تو نسبتی دارد به صد زبان بستاید هزار دستانش

25 چنان به جاه تو معشوف گشت خاتم ملک که نیز یاد نمی آید از سلیمانش

26 شعاع تیغ تو برقی ست در دیار عدو که جز اجل نبود قطره های بارانش

27 کف کریم تو بحریست در افاضت جود که جز به ساحل تسنیم نیست پایانش

28 همیشه تا گل انجم چنان بود که صبا فرو نریزد ازین سبزتر گلستانش

29 ز خرمی چمن ملک تو چنان بادا که از شکوفه پروین بود گل افشانش

ظهیر فاریابی از شاعران بزرگ قرن 6 هجری می باشد و سبک شعری ایشان عراقی است.
اثر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش قصیده 43 ام از 306 قصاید ظهیر فاریابی می باشد
شعر قالب : قصیده سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش

شاعر شعر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش چه کسی است ؟

شاعر شعر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش ظهیر فاریابی می باشد.

شعر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش چیست ؟

قالب شعر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش قصیده است

سبک شعر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش چیست ؟

سبک شعر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر ز خواب خوش چو برانگیخت عزم میدانش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
ظهیر فاریابی

ز خواب خوش چو برانگیخت از ظهیر فاریابی قصیده 43

قصیده 43 ام از 306 قصاید
بنر