- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بیرحمی چو آن گل پیرهن دور از بر من شد بتن از خرقه ی پشمینه ام هر تار سوزن شد
2 نماید همچو عکس طوطی آبی در آیینه دل خونین که از پیکان خوبان غرق آهن شد
3 عفی الله مستی آن شوخ مردمکش که با خوبان برغم عاشق خود در سر می دست و گردن شد
4 بکنج محنت و غم سوختم چون شمع در فانوس چرا کز اشک و آهم سوز دل بر خلق روشن شد
5 فغانی دامن از این خاکدان همچون صبا برچین که در گل ماند اینجا هر که او آلوده دامن شد