- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ مداد اندوزم از دودی که هردم خیزد از کاغذ
2 ندانم تا چه خواهد کرد با چشم و دل دشمن رم کلکم که در جنبش غبار انگیزد از کاغذ
3 به کزلک از ورق چون بسترم سطر مکرر را تو گویی سونش لعل و گهر میریزد از کاغذ
4 ندانم حسرت روی که میخواهم رقم کردن که هرجا بنگرم ذوق نگاهم خیزد از کاغذ
5 من و ناسازی خویی که در تحریر بیدادش رمد حرف از قلم گر خود قلم نگریزد از کاغذ
6 چه باشد نامه گل جانب مرغ اسیر آن به که کس گلدستهای پیش قفس آویزد از کاغذ
7 چو استیلای شوقم دید کرد از نامه محرومم مگر بر آتشم بیدرد دامن میزد از کاغذ
8 ز بیتابی رقم سویش دود چون نامه بنویسم به عنوانی که دانی دود برمیخیزد از کاغذ
9 چه گویم از خرام آن که در انگاره قدش صریر خامه شور رستخیز انگیزد از کاغذ
10 ظهور آمد تنزل هان به چشم کم مبین غالب به پیدایی ز خاکستم چو نام ایزد از کاغذ