ز بس لبریز حسرت دارد امشب از بیدل دهلوی غزل 2142

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم

1 ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم چکد آیینه‌ها بر خاک اگر مژگان بیفشارم

2 تغافل زبن شبستان نیست بی‌عبرت چراغانی مژه خوابیدنی دارد به چندین چشم بیدارم

3 بنای نقش پایم در زمین نارساییها به دوش سایه هم نتوان رساندن دست دیوارم

4 غبار عالم کثرت نفس دزدیدنی دارد وگرنه همچو بو از اختلاط رنگ بیزارم

5 زبان حالم از انصاف عذر ناله می‌خواهد گران جانتر ز چندین‌کوهم و دل می‌کشد بارم

6 ضعیفی شوخی نشو و نمایم برنمی‌دارد مگر از روی بستر ناله خیزد جای بیمارم

7 چو خاشاکم نگاهی در رگ خواب آشیان دارد خدایا آتشین رویی‌کند یک چشم بیدارم

8 مگر آهی‌کندگل تا به پرواز آیدم رنگی که چون شمع از ضعیفی رنگ دزدیده‌ست منقارم

9 وفا سر رشته‌اش صد عقد الفت درکمین دارد ز بس درهم‌گسستم سبحه پیداکرد زنارم

10 جنون صبحم از آشفتگیهایم مشو غافل جهانی را ز سر وا می‌توان‌کردن به دستارم

11 ز شرم عیب خود چشم از هنر برداشتم بیدل به درد خار پا داغست چون طاووس‌ گلزارم

عکس نوشته
کامنت
comment