- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم چکد آیینهها بر خاک اگر مژگان بیفشارم
2 تغافل زبن شبستان نیست بیعبرت چراغانی مژه خوابیدنی دارد به چندین چشم بیدارم
3 بنای نقش پایم در زمین نارساییها به دوش سایه هم نتوان رساندن دست دیوارم
4 غبار عالم کثرت نفس دزدیدنی دارد وگرنه همچو بو از اختلاط رنگ بیزارم
5 زبان حالم از انصاف عذر ناله میخواهد گران جانتر ز چندینکوهم و دل میکشد بارم
6 ضعیفی شوخی نشو و نمایم برنمیدارد مگر از روی بستر ناله خیزد جای بیمارم
7 چو خاشاکم نگاهی در رگ خواب آشیان دارد خدایا آتشین روییکند یک چشم بیدارم
8 مگر آهیکندگل تا به پرواز آیدم رنگی که چون شمع از ضعیفی رنگ دزدیدهست منقارم
9 وفا سر رشتهاش صد عقد الفت درکمین دارد ز بس درهمگسستم سبحه پیداکرد زنارم
10 جنون صبحم از آشفتگیهایم مشو غافل جهانی را ز سر وا میتوانکردن به دستارم
11 ز شرم عیب خود چشم از هنر برداشتم بیدل به درد خار پا داغست چون طاووس گلزارم