ز بس بزلف تو دل بر سر دل افتاده از عارف قزوینی غزل 45

عارف قزوینی

آثار عارف قزوینی

عارف قزوینی

ز بس بزلف تو دل بر سر دل افتاده

1 ز بس بزلف تو دل بر سر دل افتاده چه کشمکش که میان من و دل افتاده

2 ز فرقه بازی احزاب دل در آن سر زلف گذار شانه بر آن طره مشکل افتاده

3 دلم بسوخت که بر صورت تو خال سیاه بسان ملت محکوم جاهل افتاده

4 بسوز از آتش رخ این حجاب و روی نما تو جان بخواه که جان غیر قابل افتاده

5 ز بسکه خون ز غمت ریختم بدل از چشم دلم چو غرقه ز دریا بساحل افتاده

6 بجز جنون نبرد ره بسوی کعبه عشق که بار عقل در این راه بر گل افتاده

7 گرفته نور جهانتاب علم عالم و شیخ پی مباحثه بسی دلایل افتاده

8 سپردمت برقیبان و با تو کارم نیست از آنکه کار بدست اراذل افتاده

9 تو هرج و مرجی دربار عشق بین، عارف میان این همه دیوانه عاقل افتاده

عکس نوشته
کامنت
comment