1 ز آل غانم اگرچه نفعی نیست باری آسودهاند عالمیان
2 وای بر عالم ار فکندی حق کار عالم به دست غانمیان
3 وقت آن کز نسب نهد خود را از ملایک نهد نه ز آدمیان
4 اول از شیر سرخ لاف زند پس درآید سگ سیه ز میان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 طره مفشان که غرامت بر ماست طیره منشین که قیامت برخاست
2 غمزه بر کشتن من تیز مکن کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
1 گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت با کام جهان هم ز جهان کام توان یافت
2 دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد در آتش سوزنده چه آرام توان یافت
1 عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
2 آخر چه معنی آرم از آن آفتابروی کو بوی خود به صبحدم از من دریغ داشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به