- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای تیر غم و رنج بسی خورده و برده واقف شده بر معرفت خرقه و خورده
2 بر ظاهر خود نقش شریعت بگشادم در باطن خود حرف حقیقت بسترده
3 با هستی خود نرد فنا باخته بسیار صد دست فزون مانده و یک دست نبرده
4 در آرزوی کوی خرابات همه سال اول قدم از راه خرابی بسپرده
5 ایمن شده از عمر خود و گشت شب و روز در بیخردی کیسه به طرار سپرده
6 ور زان که ترا نیستی ای خواجه تمناست هان تا نکنی تکیه بر انفاس شمرده
7 زان پیش که نوبت به سر آید تو در آن کوش تا مردهٔ زنده شوی ای زندهٔ مرده