-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دیده روزگار ز دیوان جود تو هر روزه وجه راتب روزی وحش و طیر
2 نا رفته بر زبان تو قولی برون ز حق ناآمده ز دست تو فعلی برون ز خیر
3 دی اسبکی که حامل اوراد خادمست گفت ای تو در تعهد من همچو من به سیر
4 گر تو ز حرص محمدت خواجه بی غذا بنشستی این طمع نتوان داشتن ز غیر
5 صوفی برای لقمه کند قصد خانگاه رهبان برای زله نماید بساط دیر
6 زان گفت و گوی بر دل و جانم مصیبتی ست هایل تر از مصیبت صد طلحه و زبیر
7 هارون درگه توام آخر روا مدار اسب مرا بر آخور غم چون خر عُزَیر