- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دیده ره ز ظلمت غم چون برون بری چون نور دل نماند برون راه چون بری
2 اول چراغ برکن و آنگه چراغ جوی تا زان چراغ راه ز ظلمت برون بری
3 هجران یار بر جگرت زخم مار زد آن زخم مار نی که به باد فسون بری
4 آن درد دل که بردهای آنگه عروسی است در جنب محنتی که ز هجران کنون بری
5 خاقانیا حریف فراقی به دست خون در خون نشستهای چه غم دست خون بری