هیچ خمری از جلال الدین محمد مولوی غزل 2917

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

هیچ خمری بی‌خماری دیده‌ای

1 هیچ خمری بی‌خماری دیده‌ای هیچ گل بی‌زخم خاری دیده‌ای

2 در گلستان جهان آب و گل بی خزانی نوبهاری دیده‌ای

3 چونک غم پیش آیدت در حق گریز هیچ چون حق غمگساری دیده‌ای

4 کار حق کن بار حق کش جز ز حق هیچ کس را کار و باری دیده‌ای

5 هیچ دل را بی‌صقال لطف او در تجلی بی‌غباری دیده‌ای

6 بی جمال خوب دلدار قدیم جز خیالی دل فشاری دیده‌ای

7 از نشاط صرف ناآمیخته شرح ده ای دل تو باری دیده‌ای

8 در جهان صاف بی‌درد و دغل بی خطر ایمن مطاری دیده‌ای

9 چون سگ کهف آی در غار وفا ای شکاری چون شکاری دیده‌ای

10 لب ببند و چشم عبرت برگشا چونک دیده اعتباری دیده‌ای

11 شمس تبریزی بگیرد دست تو گر ز چشم بد عثاری دیده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر