- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای طلعت تو دیده جان را به جای نور وی در صمیم دلها مهر تو جای گیر
2 دیدار تو چو غره اقبال جان فزای گفتار تو چو وعده معشوق دلپذیر
3 لطف علاج توست که در موسم بهار هر سال نوجوان شود از سر جهان پیر
4 شاهیست همت تو که ننگ آمدش اگر زیر چهار بالش ارکان نهد سریر
5 دانند همگنان که نرفته ست یکزمان شکر تو از زبانم و ذکر تو از ضمیر
6 تو آفتاب فضلی و شاید که در جهان چون ذره در شعاع تو ظاهر شود ظهیر