از پیش دیده رفتی و نقش از اوحدی مراغه‌ای غزل 152

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت

1 از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت جان را خیال روی تو از دل به در نرفت

2 این آتش فراق، که بر می‌رود به سر از دیگ سینه در عجبم کو به سر نرفت!

3 آخر که دید روی تو، ای مشتری لقا کش در غم تو ناله به عیوق در نرفت

4 دوشم چه دود دل که ازین سینه برنخاست؟ و امشب چه اشک خون که ازین چشم تر نرفت؟

5 پیغام ما کجا رسد آنجا؟ که نزد تو باد صبا نیامد و مرغ بپر نرفت

6 این جا که چشم ماست به جز سیم اشک نیست وآنجا که گوش تست به جز ذکر زر نرفت

7 شد مست و بی‌خبر دل ازین باده و هنوز این جا خبر نیامد و آنجا خبر نرفت

8 گفتی که: اوحدی به فریبی چرا بماند؟ پیش تو آمد او، که بجای دگر نرفت

عکس نوشته
کامنت
comment