ای کرده متجلی رخت از دیده هر از شمس مغربی غزل 13

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب

1 ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب وی حسن و جمال همه خوبان بتو منسوب

2 بر صفحه رخساره هر ماه پری روی حرفی دو سه از دفتر حسنت شده مکتوب

3 محبوب ز هر روی بجز روی تو نبود خود نیست بهر وجد بجز روی تو محبوب

4 بر عکس رخت چشم زلیخا نگران بود در آینه روی خوش یوسف یعقوب

5 در شاهد و مشهود توئی ناظر و منظور در عاشق و معشوق توئی طالب و مطلوب

6 در میکده ها غیر تو را می نپرستند انکس که کند سجده بر سنگ و گل و چوب

7 جاروب غمت کرد مرا جامه دل پاک وینخانه کنونست بکام دل جاروب

8 زان زلف پراکنده و زان غمزه فتان پر گشت جهان سربسر از فتنه و آشوب

9 محجوب نباشد ز رخت مغربی ایدوست گر خود به خود است از رخ زیبای تو محجوب

عکس نوشته
کامنت
comment