تو ز من ملول از جلال الدین محمد مولوی غزل 1622

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم

1 تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم صنما چه می شتابی که بکشتی از شتابم

2 تو رئیسی و امیری دم و پند کس نگیری صنما چه زودسیری که ز سیریت خرابم

3 چه شود اگر زمانی بدهی مرا امانی که نه سیخ سوزد ای جان نه تبه شود کبابم

4 چه شود اگر بسازی نشتابی و نتازی نشود دلم نمازی چو ببرد یار آبم

5 تو چه عاشق فراقی چه ملولی و چه عاقی ز کف جز تو ساقی ندهد طرب شرابم

6 بتپد دلم که ناگه برود به حجره آن مه چو نهان شد آفتابم به دو دیده چون سحابم

7 به کمی چو ذره‌هایم من اگر گشاده پایم چه کنم وفا ندارد به طلوع آفتابم

8 عجب آسمان چه بارد که زمین مطیع نبود تو هر آنچ پیشم آری چه کنم که برنتابم

9 تو چو من اگر بجویی به شمار خاک یابی چو تویی اگر بجویم به چراغ‌ها نیابم

10 نفسی وجود دارم که تو را سجود آرم که سجود توست جانا دعوات مستجابم

11 تو بگفتیم که دل را ز جهانیان فروشو دل خود چگونه شویم چو ببرد هجرت آبم

12 صنما چو من کم آید به کمی و جان سپاری که ز رشک دل کبابم و به اشک چون سحابم

13 به سحر تویی صبوحم به سفر تویی فتوحم به بدل تویی بهشتم به عمل تویی ثوابم

14 تو چو بوبک ربابی به ستیزه تن زدستی من خسته از ستیزت به نفیر چون ربابم

15 تو نه آن شکرجوابی که جواب من نیایی مگر احمقم گرفتی که سکوت شد جوابم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر