1 ای گشته گل از رشک جمال تو ورق وز شرم لبت شراب کرده است عرق
2 قدری عرق از بهر نثار لب تو چون گوهر اخلاص نهادم به طبق
1 زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب
2 چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به