کیسه پرداز خیال شادی و از بیدل دهلوی غزل 2639

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

کیسه پرداز خیال شادی و غم رفته‌ای

1 کیسه پرداز خیال شادی و غم رفته‌ای چون نفس چندانکه می‌آیی فراهم رفته‌ای

2 بیدماغی رخصت آگاهی خویشت نداد کز چه محفل آمدی و از چه عالم رفته‌ای

3 خواه گردون جلوه‌گر شو خواه دریا موج زن هر چه باشی تا نهادی چشم برهم رفته‌ای

4 با همه لاف من و ما رو نهفتی در کفن دعویت بی‌پرده شد آخر که ملزم رفته‌ای

5 ای خیال آواره اکنون جای آرامت کجاست از بهشت آخر تو هم با صلب آدم رفته‌ای

6 عیش و غم آن به‌ که از تمییز آن‌کس بگذرد تا بهشت آمد به یادت در جهنم رفته‌ای

7 آمدن فهم نشان تیر آفت بودن است گر بدانی رفته‌ای در حصن محکم رفته‌ای

8 هیچکس ‌در عرصهٔ وحشت گرو تاز تو نیست تا عدم از عالم هستی به یکدم رفته‌ای

9 سعی جولان تو یک سیر گریبان بود و بس چون خط پرگار هر جا رفته‌ای خم رفته‌ای

10 دوستان محمل به دوش اتفاق عبرتند پیش و پس چون ‌دست بر هم سود‌ه با هم رفته‌ای

11 قطع راه زندگی بیدل نمی‌خواهد تلاش بی‌قدم زین انجمن چون شمع‌ کم‌کم رفته‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment