- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتی و صدهزار دلت دست در رکیب ای جان اهل دل که تواند ز جان شکیب؟
2 گویی که احتمال کند مدتی فراق آن را که یک نفس نبود طاقت عتیب
3 تا همچو آفتاب برآیی دگر ز شرق ما جمله دیده بر ره و انگشت بر حسیب
4 از دست قاصدی که کتابی به من رسد در پای قاصد افتم و بر سر نهم کتیب
5 چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم کاندر میان جانی و از دیده در حجیب
6 امید روز وصل دل خلق میدهد ورنه فراق خون بچکانیدی از نهیب
7 در بوستانسرای تو بعد از تو کی شود خندان انار و، تازه به و، سرخ روی سیب؟
8 این عید متفق نشود خلق را نشاط عید آنکه بر رسیدنت آذین کنند و زیب
9 این طلعت خجسته که با تست غم مدار کاقبال یاورت بود اندر فراز و شیب
10 همراه تست خاطر سعدی به حکم آنک خلق خوشت چو گفتهٔ سعدیست دلفریب
11 تأیید و نصرت و ظفرت باد همعنان هر بامداد و شب که نهی پای در رکیب