1 ای داده به باد عمر در لهو و فسوس زنهار مشو ز زحمت حق مأیوس
2 هشدار کز آتش جهنم حق را تهذیب غرض بود نه تعذیب نفوس
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 غمت در بوته دانش گدازد مغز خامان را لبت تنگ شکر سازد دهان تلخ کامان را
2 قضا در کارها اندازه هر کس نگه دارد به قطع وادی غم می گمارد تیزگامان را
1 جیب مرا مدوز که بودش نمانده است تارش ز هم گسسته و پودش نمانده است
2 سرگرمی خیال تو از ناله باز داشت دل پاره آتشی ست که دودش نمانده است
1 منع ز صهبا چرا باده روان پرور است خوف ز عصیان عبث خواجه شفاعتگر است
2 پرتو مهر و مه است نور به چشم اندرون گر چه بود در قدح اصل می از کوثر است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به