ای آینه را داده از ابوسعید ابوالخیر رباعی 571

1 یاد تو شب و روز قرین دل ماست سودای دلت گوشه نشین دل ماست

2 از حلقهٔ بندگیت بیرون نرود تا نقش حیات در نگین دل ماست

1 از بار گنه شد تن مسکینم پست یا رب چه شود اگر مرا گیری دست

2 گر در عملم آنچه ترا شاید نیست اندر کرمت آنچه مرا باید هست

1 کردم توبه، شکستیش روز نخست چون بشکستم بتوبه‌ام خواندی چست

2 القصه زمام توبه‌ام در کف تست یکدم نه شکسته‌اش گذاری نه درست

1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما

2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما