1 ای رسیده مواهب تو به من همچو بوی شفا به بیماران
2 گرچه در خورد همت تو نبود رد نکردم چو خویشتن داران
3 پایه ابر برترست از آنک رد توان کرد سوی او باران
1 سپهر و مهر چو حجاج کعبه اسلام به عزم کعبه اسلام بسته اند احرام
2 یکی ستانه همی بوسدش به رسم حجر یکی به چهره همی سایدش به شرط مقام
1 گیتی که اولش عدم و آخرش فناست در حقّ او گمان ثَبات و بقا خطاست
2 بنیاد چرخ بر سر آب است ازین قِبَل پیوسته در تحرّک دوری چو آسیاست
1 شبی به خیمه ابداعیان کن فیکون حدیث حسن تو می رفت و الحدیث شجون
2 نشان زلف و رخت یک به یک همی دادند که بند و حلقه آن چند و حیله این،چون