ای داده بر وی تو قمر از اوحدی مراغه‌ای غزل 824

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

ای داده بر وی تو قمر داو تمامی

1 ای داده بر وی تو قمر داو تمامی پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی

2 از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی

3 هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی ای من به کمند تو، چه محتاج به دامی؟

4 گر عام شود قصهٔ ما در همه عالم چون خاص تو باشیم چه اندیشه ز عامی؟

5 ای کشته مرا گفتن شیرین تو صدبار خود روی تو یک بار نبینم که کدامی؟

6 چون یار گرامی ز در خانه درآید شاید که کشی در قدمش جان گرامی

7 بی‌تو به مقامی ننشینم که ننالم ای نالهٔ دلسوز من، اندر چه مقامی؟

8 با مدعیان حال نگفتیم، که ایشان در آتش این سینه نبینند ز خامی

9 از بخت به مقصود رسد اوحدی این بار گر پیش خودش بار دهد مجلس سامی

عکس نوشته
کامنت
comment