1 ای کمر بسته کسب روزی را صبح خیزی دلیل فیروزیست
2 بهرِ خوابِ صباح چشم مبند زانکه این خواب مانع روزیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 شاه با وی گفت کای جان پدر شمع بزم افروز ایوان پدر
2 دیده اقبال من روشن به توست عرصه آمال من گلشن به توست
1 ساده مردی شد مسافر با پسر هر دو را بر یک خرک بار سفر
2 بود پای از محنت ره ریششان بر سر آن کوهی آمد پیششان
1 کردی از آشوب گردش های دهر کرد از صحرا و کوه آهنگ شهر
2 دید شهری پر فغان و پر خروش آمده ز انبوهی مردم به جوش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **