1 به رخ جا دادهای زلف سیه را به کام عقرب افکندی تو مه را
2 که دیده عقرب جراره فایز؟ زند پهلو به ماه چارده را
1 بت من دست پیش رو گرفته به من کج گوشه ابرو گرفته
2 زده تیری به من تنها اثر کرد به فایز جنگ رویا رو گرفته
1 نه در گبرم، نه در اسلام دینم نه پنهانم، نه در روی زمینم
2 بت فایزف در این ملت غریبم نه در مشرق، نه در مغرب زمینم
1 مرا سرو قدرت بی عقل و دین کرد و یا گلبرگ رخسارت چنین کرد؟
2 لب و دندان و چشمان کشت فایز و یا آن خنده های شکرین کرد؟
1 مرا این زندگی از بوی یار است وگرنه جان بدین پیکر چه کار است؟
2 کنون که هست فایز زنده ز آنست دو چشم و دل به راه انتظار است
1 چرا خواهی که من آیم به غربت چرا باید کشم این رنج و محنت
2 درازی عمر فایز این چنین شد که لعنت بر چنین عمری به ذلت