1 ای در برگزیده که غواص کردهای در بحر فکر خاطر دردانه سنج را
2 آن گنج سر به مهر که خاقانیش نهاد ذهن تو برگشاد طلسمات گنج را
3 در حیرتم ز مهرهٔ فکرت که چون بود پنجی گرفته از دو طرف نقش پنج را
1 بگشا نقاب رخ که ز ره بر در آیمت بربند عقد در که کنون دربر آیمت
2 بنشان خروش زیور و بنشین به بانگ در کز بس خروش زارتر از زیور آیمت
1 بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
2 از دست غم هجر به زنهار وصالش انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
1 لعل او بازار جان خواهد شکست خندهٔ او مهر کان خواهد شکست
2 عابدان را پرده این خواهد درید زاهدان را توبه آن خواهد شکست