ای از برما به خشم از ملک‌الشعرا بهار مثنوی 584

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

ای از برما به خشم رفته

1 ای از برما به خشم رفته رخ بی‌سببی زما نهفته

2 ما را گنهی به جز وفا نیست بهر چه تو را هوای ما نیست‌؟

3 آخر نه من و تو یار بودیم بر عهد هم استوار بودیم

4 بهر چه ز ما گسستی ای دوست در بر رخ‌دوست‌بستی‌ای دوست

5 عهدی به هزار وعده بستی گر بستی عهد، چون شکستی

6 بازآی که خاک پات گردم تو جان منی‌، فدات گردم

7 دستی بکشم به ساق پایت سیگار بپیچم از برایت

8 جام عرقی دهم به دستت سازم ز خمار باده مستت

9 بینم شب و روز با جلالت وز نشئهٔ چرس در خیالت

10 از بهر تو ای نگار بنگی گویم غزلی بدین قشنگی

عکس نوشته
کامنت
comment