-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آنکه در ازل همه را یار بودهای از دار اثر نبوده تو دیار بودهای
2 هر کار هر که کرد تو تقدیر کردهای پیش از وجود خلق در آن کار بودهای
3 عالم همه تو بوده و تو خالی از همه یکتای فرد بودهای و بسیار بودهای
4 حسن از تو رو نموده و عشق از تو آمده مطلوب بوده و طلبکار بودهای
5 بنموده در نقاب نکویان جمال خویش وین طرفه در نقاب بدیدار بودهای
6 بس دل که بهر خویشتن آئینه ساخته زان آینه بخویش نمودار بودهای
7 خود را بخود نموده در آئینهای جهان بیننده بودهای و بدیدار بودهای
8 فاش و نهان خلق هویداست نزد تو بی آلت بصر همه دیدار بودهای
9 رفتار مور در شب دیجور دیدهای ز اسرار خلق جمله خبردار بودهای
10 هر جای هر چه بوده بر آن بودهای محیط عالم چو مرکزی و تو پر کار بودهای
11 بی تو نه هستی و نه توانائی بود ما را تو چاره بوده و ناچار بودهای
12 ما هیچ نیستیم بخود سایهای توایم هم جاعل ظلام و هم انوار بودهای
13 بس دل شکسته بر درت ای جا برالکسیر پیوسته ایستاده که جبار بودهای
14 بس بندهای که کرده گنه بر امید آنکه غفار بودهای تو و ستار بودهای
15 گرفیض را ز جهل بر آری غریب نیست پیوسته بنده پرور و غفار بودهای