-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای پیش همت تو متاع سرای دهر بی قدرتر از آنکه توان رایگان فروخت
2 جایی که کمترین نفرت بار خود گشود یک جنس خود به مایهٔ سد بحر و کان فروخت
3 هندوی تو گهی که برون آمد از حجاز از بهر عشر حاصل هندوستان فروخت
4 آگه نیی که از پی وجه معاش خویش هر چیز داشت وحشی بی خانمان فروخت
5 چیزی که از بلاد عراق آمدش به دست آورد و در دیار جرون در زمان فروخت
6 از بهر وجه آب وضو اندر این دیار سجاده کرد در گرو و طیلسان فروخت
7 دارد کنون فروختنی آبروی و بس وان جنس نیست اینکه به هر کس توان فروخت