1 در پرده شدی پرده فتاد از کارم خون گشت روان و چشم گوهر بارم
2 بگداخت تنم سوخت دل افگارم دریاب و گرنه می کشد غم زارم
1 سویم شب هجران گذری نیست کسی را بر صورت حالم نظری نیست کسی را
2 کس نیست که از تو خبری سوی من آرد مردم ازین غم خبری نیست کسی را
1 غمت در سینه ام جا کرد چون بیرون شود یارب و گر ماند چنین حال دل من چون شود یارب
2 نمی خواهد شبی گیرم قراری بر سر کویش بلای بی قراری روزی گردون شود یارب
1 عشق مضمون خط لوح جبین است مرا سرنوشت از قلم صنع همین است مرا
2 روی بر راه سگ کوی تو سودن صد ره بهتر از سلطنت روی زمین است مرا