- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بر محکّ عقل وجود تو ناسره ای مجمع مساوی اخلاق یکسره
2 گر بگذری بر آنکه ز مویی ضعیف تر چیزی از وتراش کنی همچو استره
3 گر چه خری تر از خری هیچ نقص نیست تا مر تراست سیم بخروار در خره
4 اقبال بین که روی نهادست سوی تو او را چه می کنی؟ که تو گولی و غتفره
5 گر خاطر تو تیره و طبعت نبهره است هم آب تست روشن و هم سیم تو سره
6 ریشت جوال گوز و بروتت جوال دوز جمله شکم چو خنب و دهان همچو خنبره
7 از دست تو برون نتوان کرد زر به دوز کان دست مرد ریکت قفلست وزر بره
8 اندر دهان نگیری از بخل آب خویش از تشنگی اگر رسدت جان به غرغره
9 شاید کز اهل فضل فزونی به جاه و مال زیرا که هم گرانی و هم سرد مسخره
10 هر کو تهی ترست بمعنی به عهد ما او را بلند تر بود ایوان و منظره
11 اکنون کز اهل فضل خران بر سر آمدند تو بر سر آمدی ز خران همچو تو بره
12